با خیال تو

کوچه هایی که هرگز نرفته ای رد پای توست
نشانی ام را نمی دانی اما
در هوای خانه ام بوی عطر توست
خبرت نیست از حرفهایی که با تو گفته ام
کافه هایی که با تو رفته ام؛ چای نوشیده ایم و من در چشمان سیاه تو خواب رفته ام
کاش بیدار نشوم هرگز
از خوابهایی که با لمس نفس های تو شوریده ام
تو حتی نرفته ای به شهرهایی که با تو سفر کرده ام، از چشمان تو دیده ام
ندیده ای که دستهایت را به وجد فشرده ام، قلبت را بوسیده ام
همسفر تمام لحظه های من
تو رفته ای اما
جا مانده ای در من هنوز

از کتاب سپیدهای ایران ۹۸

دیدگاهتان را بنویسید