معشوق اندر خیال است

پنداشتیم که عاشق هستیم
معشوق اما
هرگز از خیالِ ما هُبوط نکرده است
آنچه هست؛ فریب است
او که آرزوی محال است
هرگز از خیالِ ما هُبوط نکرده است

آنکه بیمار و تب دارش شدیم
چند صباحی گذشت و دل آزرده شدیم
عشقِ مدام است در سرِ ما
فارغ از تکرار و ملال است معشوقِ ما
معشوق اما؛
در پوست و استخوان،
هرگز هُبوط نکرده است

تیر/۱۴۰۱