صبح بود
چایِ سرخ بود
تو بودی و من بودم و آفتابِ آذرماه بود
گویی خورشید در قبضه ی پنجره ی خانه ی ما بود
و جهان در خواب بود!
۶/آذر/۴۰۰
دلنوشته های اعظم احتشامی
صبح بود
چایِ سرخ بود
تو بودی و من بودم و آفتابِ آذرماه بود
گویی خورشید در قبضه ی پنجره ی خانه ی ما بود
و جهان در خواب بود!
۶/آذر/۴۰۰
دیدگاهتان را بنویسید