مثل یک روز کوتاه اردیبهشت! که در شب بلند دیماه غروب کند! مثل رفتن بر بلندیهای مَه آلود که ناگهان پرتگاه تنها راه بازگشت است مثل افیونی که خماری اش بی پایان است عشق بدفرجام است! آتشِ زیرِ خاکستر است عشق خاموش نمی شود هرگز مثل لمس موهای تو در حافظه دستهایم خاطرهی بوی تنت در تنفس شبها و روزهایم مثل نگاهت که دچارم کرد و آهنگ صدایت که آغاز جنون است ... از کتاب سپیدهای ایران ۹۹
دیدگاهتان را بنویسید